چگونه گذشته خود را بپذیریم و رها کنیم
با ناامیدی و درد نجنگید
ما اغلب به دنبال پاسخ سوالات خود به بیرون می گردیم: در کتاب ها و پادکست ها، در آموزش ها و سمینارها، با مربیان و معلمان معنوی. اما این همیشه به درک آرزوهای شما کمک نمی کند و دیر یا زود باید به درون خود نگاه کنید.
با انجام این کار، ناامیدی ها و خاطرات دردناک ناگزیر ظاهر می شوند. شما می خواهید از آنها فرار کنید، اما باید به آنها نگاه کنید. و سپس متوجه چنین تناقضی خواهید شد: هر چه بیشتر با درد مبارزه کنید، بیشتر به آن قدرت می دهید. و وقتی بالاخره این مبارزه را رها کردید، آسان تر می شود.
این بسیار دشوار است. نیاز به تسلیم برخلاف همه چیزهایی است که دائماً به ما آموزش داده می شود: تلاش، فشار، تحمل، پیروزی. اما وقتی تسلیم می شویم، آرامش و الهام می گیریم. و این مساوی با استعفا و بی تفاوتی نیست.
و فقط در این حالت آزادی و ابراز وجود بدون توجیه می توانید زندگی معناداری داشته باشید. درک کنید که ناامیدی و درد بخشی طبیعی از زندگی است. از آنها نترسید. بله، می توانید دل شکسته شوید، می توانید از شغل خود اخراج شوید، پروژه خلاقانه شما ممکن است شکست بخورد.
اما آنچه در این مسیر یاد می گیرید به رشد و تبدیل شدن به یک فرد متفاوت کمک می کند. تنها راه برای جلوگیری از ناامیدی این است که هرگز ریسک نکنید. اما این یک زندگی بسیار محدود خواهد بود.
چیزی خوب در گذشته پیدا کنید
معمولاً وقتی تجربیات بد گذشته را به یاد می آوریم، مانند رابطه ای که به نتیجه نرسیده یا شغلی را از دست داده ایم، روی بد تمرکز می کنیم و متوجه خوبی ها نمی شویم. ما این منفی را با خود حمل می کنیم و آینده شبیه گذشته می شود. اما اگر آنچه اتفاق افتاده را بپذیرید و از آن درس بگیرید، قدرت او بر شما از بین خواهد رفت.
برای مثال، کتابهای خودیاری به شما توصیه میکنند در مورد هر فردی که شما را دور انداخته، چیز خوبی بنویسید. و این توصیه را می توان برای هر شرایط دردناکی به کار برد. بنویسید که چه چیزهایی از موقعیت یاد گرفته اید، چه چیزهایی یاد گرفته اید، چه چیزهایی در مورد خودتان یاد گرفته اید. و خواهید دید که با وجود درد، اطرافیان هدایای شگفت انگیزی به ما می دهند.
وقتی شرایط سختی را می پذیریم یا احساس تنفر نسبت به شخصی که به ما صدمه زده است را کنار می گذاریم، تجربیات منفی خود را بر ما و آینده ما از دست می دهند.
به خود کمک کنید تا مجدداً هماهنگ شوید
با رها کردن گذشته، فضایی برای آینده ای جدید ایجاد می کنید. و با چسبیدن به منفی های قدیمی، به احتمال زیاد همان اشتباهات را تکرار خواهید کرد. من می دانم که در عمل همه اینها دشوارتر از کلمات است. به خصوص زمانی که به تازگی از درد بهبود یافته اید یا هنوز در تلاش هستید تا طوفان زندگی خود را تحمل کنید. بنابراین، من نکاتی را ارائه می کنم که به من کمک می کند:
- یاد بگیرید که سپاسگزار باشید.این همه مشکلات را حل نمی کند، اما به تغییر ذهن کمک می کند. شما متوجه چیزهای خوبی در زندگی خواهید شد که معمولا آنها را بدیهی می دانید.
- محیط خود را تغییر دهیدبه شدت بر احساسات و رفتار تأثیر می گذارد. لازم نیست همه چیز مربوط به گذشته را بسوزانید (اگرچه گاهی اوقات می خواهید) .اجازه دهید محیط شما هر چیزی را که می خواهید بشوید، تجسم کند، نه آنچه قبلا بودید.
- با یک درمانگر صحبت کنید.به نظر من این کار باید حداقل یک بار در زندگی انجام شود. یک روان درمانگر نه تنها برای بدن، بلکه برای ذهن نیز مربی است. می تواند به شما کمک کند الگوهای تکراری را در زندگی خود تشخیص دهید. و همچنین عینی است، می توان در مورد همه چیز به او گفت، با علم به اینکه قضاوت نخواهد کرد.
- مراقب خودت باش.برای بستن یک فصل از زندگی و شروع فصلی دیگر، از خود با چیزی لذت ببرید. و به طور مرتب مراقب آرامش خود باشید. به عنوان مثال، به ورزش بروید، سفر کنید، سرگرمی های جدید را شروع کنید.
تصور کنید چه فرصت هایی ممکن است برای شما باز شود
هر رویداد دارای سه سناریو است:
- همونی که ما فرض کردیم
- همونی که الان هست
- همونی که ممکنه باشه
وقتی واقعیت با فرضیات مطابقت ندارد، ناراحت می شویم. ما خود را به روی همه احتمالات دیگر می بندیم و سعی می کنیم انتظارات برآورده نشده را برآورده کنیم. اما در چنین شرایطی باید سناریوی سوم یعنی عدم قطعیت را پذیرفت. ما معمولاً آن را با ترس، اضطراب و بدترین ترس هایمان مرتبط می کنیم. و ما به چیزهای شگفت انگیزی که ممکن است رخ دهد توجه نمی کنیم.
یادم می آید که چگونه به نظرم می رسید که از نظر شغلی در وضعیت وحشتناکی هستم: در بحبوحه بحران اقتصادی جهانی از دانشگاه فارغ التحصیل شدم، پس از یک دوره کارآموزی تابستانی جایی به دست نیاوردم. اما این بود که مرا وادار به شروع چیزی کرد که بعداً پایه پادکست من شد.
من به عنوان یک کار آزاد شروع به نوشتن کردم، اما در سال 2013 توسط کسانی که با آنها کار می کردم رد شدم. زمان را آزاد کردم و به زودی اولین کتابم را خودم منتشر کردم. این کتاب پرفروش شد و من در نهایت از یک ناشر پیشنهاد دریافت کردم.
به لطف این اتفاقات، من از کاری که در آن باید در مورد چیزی که برایتان مهم نیست بنویسید، راحت شدم. البته در ابتدا چنین چرخشی ها ناامید کننده و ترسناک هستند. اما سعی کنید به آنها به عنوان فرصت نگاه کنید، نه از دست دادن.